معنی چشم شکسته در لغت نامه دهخدا

چشم سفید و دیدۀ سفید:، نقش نگه درست ز خطش نشسته است، این سرمه مومیایی چشم شکسته است، نجف قلی خان (از آنندراج)، رجوع به چشم سفید شود

معنی چشم شکسته - جستجوی لغت در جدول جو

چشم شکسته(چَ / چِ مِ شَ / شِ کَ تَ / تِ)

لغت نامه دهخدا

چشم شکسته

فرهنگ لغت هوشیار

چشم شکستن

(رِ کَ / کِ دَ)

مرادف چشم سپید شدن. (از آنندراج). رجوع به چشم سپید شدن شود

لغت نامه دهخدا

بام شکسته

(شِ کَ تَ / تِ)

که بام درهم فروریخته دارد. که بام نادرست و خراب دارد. بام فروریخته. شکسته بام. خراب. ویران:
یارب کی بینم آسیای فلک را
آب زده، سنگ سوده، بام شکسته.
خاقانی.

لغت نامه دهخدا

شکم شکسته

(کَ دَ / دِ)

رنجور از سوء هضم و کسی که مبتلا به سوء هضم باشد. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

نام شکسته

بدنام:
زیر فلک نیست هیچ جنس و گر هست
هست بنوعی ز دهر نام شکسته.
خاقانی.
با نام شکستگان نشستن
نام من و نام خود شکستن.
نظامی

لغت نامه دهخدا

چشم شکستن

بی حیاشدن گستاخ گردیدن، کور شدن

فرهنگ لغت هوشیار

نام شکسته

خوارکرده بدنام کرده، جمع نام شکستگان: بانام شکستگان نشستن نام من و نام خود شکستن، (نظامی)

معنی چشم شکسته - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما